به گزارش ایسنا، سردار سرتیپ فتحالله جعفری (فرمانده زرهی سپاه در دوران دفاع مقدس)، سال 59 که وارد اهواز شدیم مرتب نام آقای سیافزاده را به عنوان مسئول واحد عملیات سپاه خوزستان میشنیدیم. دوست داشتم در موقعیتی ایشان را ملاقات کنم. نخستین باری که احمد را دیدم مربوط به بمباران ایستگاه راهآهن شهر اهواز بود.دیدم جوانی دارد صحنه را مدیریت و از ازدحام جلوگیری میکند.زخمیها را میفرستاد بیمارستان.خیلی مشغول بود. گفتند ایشان آقای سیافزاده هستند.
بار دیگر هم زمانی بود که در همان اوایل جنگ،قرار بود کانال آبی از شمال و غرب شهر اهواز به منطقه «دب حردان» کشیده شود تا با این سد آبی،از نفوذ دشمن جلوگیری شود. در جاده حمیدیه و سوسنگرد در حال حرکت بودیم که مشاهده کردیم بلدوزرها جاده را قطع کرده و مشغول حفر کانالی هستند که بعدها «سلمان» نام گرفت. پیاده که شدیم دیدیم شهید حسن باقری، احمد سیافزاده و مهندس سرداری مشغول مباحثه هستند که این نخستین دیدار من و احمد بود و این ملاقات و جلسات بیشتر، بعدها در گلف یا قرارگاهها مداوم و منظم شد.
بنده مسئول زرهی قرارگاه خانم الانبیا(ص) بودم و ایشان مسئول طرح و عملیات قرارگاه کربلا. احمد فردی خوش فکر و دارای برنامهریزی، نظم و خلاقیت در کار بود. یعنی خصوصیات اصلی یک طراح عملیات را با خود داشت و این خصیصهها را به مرور زمان و در خلال انجام کاری بزرگ، با پشتکار و تلاش به دست آورده بود. یادم هست با این که منزل ایشان در شهر اهواز بود و میتوانست شب از منطقه به عقب برگردد. هیچ وقت این کار را نمیکرد. یک شب که در منطقه بودم، به قرارگاه رفتم. ایشان بود. گفتم: احمد چرا منزل(اهواز) نرفتی؟ گفت من دوست ندارم فقط موقع عملیات در منطقه باشم و شب برگردم. میباید در تمام مراحل سیر عملیات حضور داشت و واقعا اینکار را انجام میداد.
همان شب به من گفت امشب در قرارگاه باش و من ماندم و دیدم چطور تا نیمه شب در حال گزارش گیری از یگانهاست.این کار را پشتوانه بسیار خوبی جهت اخذ تصمیم برای انجام مراحل بعدی عملیات میدانست. به همین جهت همواره در جلسات با فرماندهی با دست پر وارد میشد میتوانست آگاهانه و مناسب صحبت کند و تحلیلهای خود را به فرماندهان بقبولاند.احمد این قدرت را داشت و در عین حال صحبتهای همه را گوش میکردو از آنها قبول میکرد.
مسئولیت احمد بسیار مهم بود. هماهنگی چند لشکر تابع قرارگاه، در آن وسعت زیاد زمین،کار سختی بود ولی با شناخت خوب حاج احمد از منطقه و یگانها و تعیین خط حدهای مناسب، یکی از منظمترین خطوط، وضعیت منطقه قرارگاه کربلا بود که تحت تاثیر فعالیتهای ایشان به سرانجام رسیده بود.این بود که در عملیات بیتالمقدس هماهنگی بسیار خوبی از همان یگانها مشاهده شد. یکی از نقشهای موثر سردار حاج احمد سیافزاده، ابتکار ایشان در ایجاد مسیر جهت عبور یگانهای هوانیروز و قایقها در عملیات خیبر بود. طرحی خلاقانه که هلی کوپترها و قایقها توانستند برای گذر از هور و طی کردن مسیر 14 کیلومتری،انبوه نیزار را تا رسیدن به جزایر بدون خطا در شب و روز بپیمایند و این البته غیر از نقش بیبدیل ایشان در هماهنگی یگانهای تابعه در عملیات خیبر بود.
اما نقطه اوج فعالیتهای ایشان را میتوان در عملیات والفجر8 و عبور از اروند دانست. تلاشی که حاج احمد و یارانش در مطالعه چند ماهه قبل از عملیات داشتند، اگاهی مفیدی جهت طرحریزی منظم و مناسب به فرماندهان جنگ داد و این عملیات را به عملیاتی منحصر به فرد تبدیل کردد.نقش پررنگ ایشان قبل، حین و بعد از عملیات بسیار چشمگیر و اثرگذار بود.
بنده خاطرات بسیاری از ایشان به ذهن دارم. روزهای اول آشنایی ما بود که حاج احمد درعملیات چزابه مجروح شد. در حال انتقال به بیمارستان بود که گفته بودند میخواهم حسن باقری را ببینم. من و شهید باقری با هم بودیم که ایشان را دیدم. خون بسیاری از ایشان میرفت.برادر حسن،من در شناساییها جادهای مناسب جهت دستیابی به دشمن پیدا کردم. این جاده از پشت تپههای نبئه و ... شهید باقری،احمد را میشناخت وعلاقه زیادی به ایشان داشت. گفت: خیلی ممنون و دستی به سر ایشان کشید و گفت بهتر است سریع به بیمارستان بروید و مداوا شوید.
احمد خصلتهای خوب و کم نظیری داشت که او را زبانزد همه کرده بود؛نخستین خصلت ایشان تواضع و فروتنی بود که از امتیازات اخلاقی وی به شمار میرفت. این شاخصه احمد در دیگران بسیار اثرگذار بود. مخاطبان، نرم خوبی را در تمام حالات از ایشان مشاهده میکردند. همواره برخوردی صمیمی داشت. یعنی با این که در مسئولیت و جایگاه بالایی قرار گرفته بود،مسئولیت زده نشده بود. ما همیشه احساس میکردیم احمد سیافزاده همان احمد سالهای 57 و 58 و شروع سپاه است و هیچ تغییری در روحیه ایشان به وجود نیامده بود.
هیچ وقت ندیدم احمد شخصی را تحقیر کند یا نسبت به کسی تکبر بورزد؛ حتی اگر با وی هم موافق نبود، با سعه صدر برخورد کرده و وی را متقاعد میکرد.
دومین خصلت احمد پشتکار و سخت کوشی بود. خستگیناپذیر و با نشاط بود. صبح زود بعد از نماز، به کارهای ستادی یا سرکشی به مناطق عملیاتی و جلسه مشغول میشد و شب در قرارگاه مشغول تحلیل اطلاعات به دست آمده بود.حرف همه حتی یک رزمنده را خوب گوش میداد و اطلاعات خود را کامل میکرد.
آنگاه با تحلیل خوب از اطلاعات به دست آمده، تصمیمات صحیح میگرفت و با آن برنامهریزی منظم و تعهدی که داشت، تا کار را به نتیجه نمیرساند عقب نمینشست به یاد ندارم کاری را نیمه تمام گذاشته باشد.
سومین ویژگی حاجی، درک صحیح مسایل و قدرت تحلیل و بیان عالی بود. احمد به سرعت راه را از بیراهه تشخیص میداد و از حاشیه دور میشد.درک خوبی از مسائل داشت که برای یک فرد عملیاتی نقطه قوت بود. به این اتکا میتوانست با بیان شیوا و رسای خود نظرات و تحلیلهای خود را به نمایش بگذارد.
قدرت برنامهریزی و هوش چهارمین خصلت ویژه برای احمد بود. بنده این موضوع را دیده بودم یعنی بسیاری از رفتارها و صحبتهای ایشان برخاسته از این خصلت بود. به نظرم این خصلتها را ایشان با ارتباطی که با خداوند داشت و تلاشهایش در راه خدا و انقلاب به دست آورده بود و در این راه ساخته شده بود.
احمد این خصلتها را متعلق به خود کرده و به کار میگرفت. حاج احمد بعد از جنگ نیز رسالت خود را مانند دوران جنگ نسبت به نظام و انقلاب ادامه داد و وقت خود را وقف انتقال تجربیات آن دوران به نسل جدید انقلاب کرد. حاج احمد هشت سال جنگید و هشت سال آن را بیان کرد.
یادم هست با داغ شدن بحث راهیان نور در کشور، با دستاندرکاران به این نتیجه رسیدیم که جهت روایت دوران دفاعمقدس برای مخاطبانی خاص مانند استادان، دانشجویان،نخبگان و مردم از افراد مجرب و کارشناس استفاده کنیم.
نخستین کسی که به ذهنم رسید، احمد بود. شخصیتی که از ابتدا تا انتهای جنگ در عملیاتهای مختلف شرکت داشت. منطقه را بسیار خوب میشناخت و یک کارشناس نظامی بود. روزی این موضوع را با ایشان در میان گذاشتم و گفتم با این سابقهای که شما دارید و این که مسئول «دافوس» هم هستید خوب است در این بخش به ما کمک کنید و تجربیات خود را انتقال دهید.
به دلیل مشغله و مسئولیتهای ایشان،تصورم این بود که قبول نمیکند.از من موضوع را سوال کرد و شرحی از این برنامه خواست. بعد از این که با ایشان مطرح کردم با استقبال پذیرفت و ایثارگرانه وارد شد.
از هنگامی که ایشان شروع به روایت کردند، سیر استقبال مراکز از ایشان بیشتر میشد؛به طوری که اکثر کاروانهایی مثل سیره شهدا،دانشگاه پلی تکنیک،صنعتی شریف،علم و صنعت ، سازمان برنامه، دانشگاه صدا و سیما،بسیج استادان، بسیج دانشجویی و دیگران به ایشان مراجعه میکردند و ایشان هم قبول میکردند.نفس قدرت و نفوذ کلام همراه با اخلاص حاج احمد، ایشان را به راوی بیبدیل دفاع مقدس تبدیل کرده بود. جنگ را آن طور که مخاطب متوجه میشد بیان میکرد چنان قدرت انعطافی داشت که عملیاتها را برای عوام عامیانه و برای خواص کارشناسانه،تعریف میکرد.
در یکی از سفرها،کاروان بنده و ایشان به طور اتفاقی با هم در یک جا تلاقی کردند بنده پیشنهاد کردم، احمد شما که قدرت بیان بهتری دارید و به موضوع هم مسلط هستید دو کاروان را توجیه بفرمایید و ایشان قبول کرد.
احمد جای خود را پیدا کرده بود. به نظرم خداوند به ایشان مهلت داده بود تا تجربه بینظیر آن دوران را به نسل حاضر انتقال بدهد؛چرا که ایشان در زمان جنگ در موقعیتهایی سخت تا مرز شهادت پیش رفته بود،ولی ماند و بیهزینه آگاهی و گنجینه اطلاعات خود را در اختیار دیگران گذاشت و همین امر باعث شد که هنوز با گذشت دو سال از شهادت ایشان، فقدان احمد در این موضوع دیده میشود و همه آرزومندند که ای کاش آقای سیاف مربی کاروان آنها بود
روحش شاد.